امروز خوب نیست، فردا بدتر است
نمی توانم تمرکز کنم
هم ترسیدهام و هم دوباره گم شدم.
بر لب دریا رفتم و بر تصویر نگاشتم بودنم را
چاره ای نیست، صداها بر ضد من هستند
هیچ کس همراهیم نمیکند
راهی خطاست
و آوای اندرزها آزارم میدهد
بر من
بر دلم
میرانند
آنان میدانند
خطایی گزاف است
و من میدانم
در بندم
بندی از میله های آبی
و هوای مه آلود
که ابرش بر باران فزونی یافته
نه میشوید این آلودگی را
و نه خنکت میکند از خیسی
اینجا سخت است
اینجا سنگین است
صدایی می گوید
برخیز
قدم بنه
نهراس
تو رفته ایی
باز در جا زدهام
باز در حصاری بزرگ در جا زدهام
باز
باز
می هراسم
من فقط ترسیدهام
و گناهم
هراس نیست
گناهم
میل به بودن است
پس می نگارم بر تصویر بودنم را
عالی بود درود بر شما
سلام ميناي گلم مرسي كه بهم سر زدي دوستت دارم
مينا مرسي كه لينكمو تو وبلاگت گذاشتي فقط يك لطفي كن عنوانش رو به عنوان وبلاگم تغيير بده يعني: اي دير يافته با تو سخن ميگويم
کلام هفدهم نگاشته شد
سلام روزت به خير